۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

جمع‌بندی حرف‌های مطرح شده درپست چرا مدیریت رسانه می‌خوانم

درود
در مجموع 10 نفر در این پست اظهار نظر کردند و این 10 بند خلاصه صحبت همه دوستان است. در انتها هم نظر خودم را آوردم.
1. برخی از کلاس‌های این دوره چیز زیادی برای همکلاسی‌ها نداشته است.
2. برای حضور در کلاس‌های اساتید ترم آینده باید برنامه‌ریزی کنیم. بایستی برایندی از درخواست‌های‌مان از اساتید داشته باشیم و اساتید با ما هماهنگ شوند. خلاصه این که به این سوال پاسخ دهیم: این کلاس چه چیزی برای ما دارد؟
3. برای سرفصل‌‌های درسی نیاز به مطالعه کتاب‌ها فراوانی از طرف دوستان احساس نمی‌شود. البته احساس ضعف در تسلط به منابع اصلی وجود دارد که دوستان در زمانی که صلاح بدانند آنها را مطالعه خواهند کرد.
4. صحبت و اصرار مبنی بر حذف صفحه‌هایی از کتاب در شان دانشجوی ارشد نیست.
5. گویا ارتباط موثری در طول این دوره بین ما برقرار نشده است. لازم است بر روی ارتباط مثبت و موثرتر تلاش کنیم.
6. کلاس‌های که با خاطره‌گویی و صرف وقت می‌گذرند مورد پذیرش دوستان نیست.
7. از نظر برخی از دوستان خواندن برای امتحان و خواندن برای یادگیری متفاوتند و تا حد ممکن باید خواندن برای امتحان را محدود کرد.
8. تحمیل بسیار خواندن مورد قبول تعدادی از دوستان نیست.
9. تعدادی از دوستان از کیفیت این دوره راضی نبودند و بر این تصور هستند که می‌شد از همین اساتید استفاده بهتری برد.
10. به حرف همدیگر علاوه بر شنیدن گوش هم بدهیم.

اما آن چه که در ادامه آمده است صرفا نظر شخصی من است.
1. در آموزش هنر و فن مصاحبه می‌گویند باید کاری کرد تا طرف خود واقعی‌اش را نشان دهد. یکی از این راه‌ها عصبانی کردن مصاحبه شونده است. حرکت من در مقابل خانم بهرامی در این راستای بود. مطمئنا بیش از حد ساده‌انگارنه است که گمان کنیم سرکار خانم بهرامی با گفتن و اشاره بنده ماده درسی را اضافه کنند. ایشان سال‌هاست در این قامت مشغول تدریس هستند و بهتر از هر کسی می‌دانند چه کنند و مطمئنا به سخن دانشجویی که وجود منابع دیگری را به استاد یادآوری می‌کند توجهی نخواهد کرد. اما من اصرار کردم تا عکس‌العمل دوستان را ببینم. شد آنچه که شد و توضیح بیشتری لازم نیست. اصولا آدم‌ها خود واقعی‌شان را در رانندگی هم نشان می‌دهند. ادب مرد (همچنین زن) به ز دولت اوست.
2. موضوع خودشیرینی برای اساتید با توجه به موقعیت بنده به خودی خود جای صحبت ندارد. برای حضور در این دوره‌های آموزشی علاوه بر هزینه‌های معمول، بنده هزینه فرصت بالایی پرداخت می‌کنم. این را بگذارید کنار فشار کمرشکن زندگی در تهران امروز. مطمئنا کسی که 3 سالی هست زیر بار زندگی رفته و در این مدت تنها پناهش خودش بوده و همسرش احتمالا انقدر عاقل هست که برای تلف کردن وقت از کار و پول درآوردن نزند که راهی دانشگاه شود. در این فضا شنیدن کلمه ایده‌آل گرا مانند یک فحش می‌ماند. اتفاقا گمان می‌کنم واقعگرا هستم. سردبیری یک روزنامه، مدیریت یک کارگاه تولید محتوی، خبرنگاری و نویسندگی، سردبیری یک سایت، سردبیری یک مجله دو ماه‌نامه، دبیری یک هفته‌نامه الکترونیک و کار به عنوان مجری و همکار در چندین همایش احتمالا کمی واقعیت کار را به من نشان داده است. و گرنه باید گفت تا این جا بسیار خوش شانس بوده‌ام.
3. من خودم را کوچکترین عضو کلاس می‌دانم و به عنوان برادر کوچکتر باید عرض کنم بسیاری از این اساتید (نه صرفا اساتید همین دوره که گذشت) را با پول‌های زیادی برای آموزش به شرکتمان آورده‌ایم. برای برخی از اساتید و برای نصف روز حضور تا حدود یک میلیون تومان هم پرداخت کرده‌ایم. با یک دو دو تا چهار تا درک می‌کنید که اصرار من برای استفاده بیشتر از اساتید چیست.
4. استاد آئینه تمام نمای کلاس است. اگر ما بخواهیم که استاد بیاید و حرف خودش را بزند و برود، می‌شود آن چه که شده است. تصور من از دوستان تصور دانشجویانی والا (نه صرفا درسخوان) است. برای ما پسندیده نیست که در جوی که برخی از اساتید ایجاد می‌کنند فرو برویم و خدای نکرده با خوف و رجا بر سر کلاس‌ها بنشینیم. برای من یکی نمره کمترین ارزش را دارد. من احساس می‌کنم در حوزه رسانه‌ها و مدیریت رسانه‌ها کار فراوانی وجود دارد. احساس می‌کنم بین حرف و عمل فاصله زیاد است. برای نمونه به همایش‌های مختلف سر بزنید و بینید که همه از چه آرمان‌هایی می‌گویند آن وقت محل کارتان را هم بگذارید جلوی چشمتان و مقایسه کنید. ایمان دارم که علوم انسانی غربی  ارتباط نزدیکی با واقعیت زندگی غربی دارد و ما به عنوان عضوی از جامعه علمی ایران بایستی به کمک هم به تولید محتوی متناسب برای زندگی ایرانی بپردازیم و صرفا حفظ مطالعات غربی دردی از ما را دوا نخواهد کرد. بهترین ابزار ما همین کلاس‌ها و همین اساتید هستند.
5. خدا وکیلی چند بار پیش آمده که مجبور نشده باشید و یک کتاب قطور و سنگین را خوانده باشید؟
6. حرف آخر هم این که زندگی هر یک از ما آنقدر ارزشمند هست که با حضور در کلاس‌های بی‌مصرف هدر برود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر